شناسهٔ خبر: 35684 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

هرج و مرج در داستان‌نویسی شاملو

همزمان با سالروز درگذشت احمد شاملو، باقر رجبعلی قسمتی از کتاب منتشر نشده «فراز و فرود داستان‌نویسی شاعران ایران» را که به بررسی ماحصل تلاش‌های نامنظم و ناکام این شاعر پرآوازه در حوزه داستان‌نویسی اختصاص دارد، منتشر کرد. او در این نوشته معتقد است، شاملو داستان‌شناس بود اما داستان‌نویس نبود.

 

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایسنا؛ همزمان با سالروز درگذشت احمد شاملو، باقر رجبعلی قسمتی از کتاب منتشر نشده «فراز و فرود داستان‌نویسی شاعران ایران» را که به بررسی ماحصل تلاش‌های نامنظم و ناکام این شاعر پرآوازه در حوزه داستان‌نویسی اختصاص دارد، منتشر کرد.

او در این نوشته معتقد است، شاملو داستان‌شناس بود اما داستان‌نویس نبود.

باقر رجبعلی -پژوهشگر و نویسنده - در یادداشتی که در اختیار بخش ادبیات و نشر ایسنا قرار داده، به بررسی بخشی از فعالیت احمد شاملو در حوزه داستان‌نویسی پرداخته است که در پی می‌آید:

بخشی از کتاب منتشر نشده «فراز و فرود داستان‌نویسی شاعران ایران» به دو موضوع اختصاص دارد؛ اول: ماجرای پر هرج و مرج داستان‌نویسی نابغه و اعجوبه‌ای که در شعر و ترجمه و فعالیت‌های ادبی سرآمد دوران خود و حتی بعد از خود بود. دوم: نقد و بررسی ماحصل تلاش‌های نامنظم و ناکام او در نوشتن داستان‌، و این که چرا آنچه در این زمینه صادر کرد، این همه پراکنده و متشتت و «ملغمه»‌ای است! (به این ادعا در بخش بررسی داستان‌ها پرداخته شده که باید آن را در خود کتاب خواند).

با این که سند معتبری به نام «آن سال‌ها» در این زمینه وجود دارد‌، کمتر کسی تا به حال به این مساله عنایت داشته است. براساس این سند‌، شاملو در حدود ۱۰ سالگی، یعنی زمانی که کلاس چهارم ابتدایی بود، براثر شنیدن صدای پیانوی دو دختر خانواده‌ی ارمنی که در همسایگی‌شان سکونت داشتند، عاشق موسیقی می‌شود. دو سال در آتش اشتیاق این عشق می‌سوزد. از درس و مدرسه می‌افتد و مجنون‌وار به دنبال راه یافتن به دنیای موسیقی است اما موفق نمی‌شود. ناگهان در اوج این مصیبت فضا عوض می‌شود: «زندگی سخت مشهد دوباره ما را به بلوچستان باز گرداند. باری از حسرت و ناتوانی و یاس بر دلم بود. یاس از وصل موسیقی‌، و من بعد از آن دیگر هرگز رو نیامدم، دیگر هیچ‌وقت بچه درس‌خوانی نشدم و درستش را گفته باشم: سوختم...» اما حادثه‌یی پیش می‌آید و زخم موسیقی او را کم و بیش شفا می‌دهد. پدربزرگ مادری‌اش که مرد باسواد و کتابخوانی بود، به خانه آنها کوچ می‌کند تا مراقب دخترش که رنج دیده وبی‌بهره از محبت و توجه شوهر بود‌، باشد. «دقیقا دوازده سالم بود و درست یادم است اولین چیزی که خواندم، قصه کوتاهی بود از «هانری بوردو» به‌نام «مطرب» و به ترجمه پرویز ناتل خانلری در نشریه کوچکی به اسم «افسانه» که مرتبا برای پدربزرگ می‌آمد.

این قصه کوتاه و رمانتیک سه چهار صفحه‌ای که فقط به‌خاطر کوتاهیش برای خواندن انتخاب شده بود‌، آتش مطالعه را در من روشن کرد و جانشین اندوه مایوسانه موسیقی شد...»

همین عشق دوم شاملوست که او را به طرف داستان‌نویسی (و در کنار آن ترجمه) سوق می‌دهد و به نوشتن قطعاتی احساسی و رمانتیک منجر می‌شود که اغلب هم در مجله اطلاعات هفتگی به چاپ می‌رسد. تعدادی از آنها نیز بعدها در کتاب «آهنگ‌های فراموش شده» جای می‌گیرد.

چند سال بعد،‌ حدود ۲۰ سالگی، جادوی شعر به سراغش می‌آید و به عنوان عشق سوم‌، جایگزین عشق‌های قبلی می‌شود و از یاس و افسردگی نجاتش می‌دهد؛ تا حدی که در همان آغاز جوانی‌، نقدی مفصل بر منظومه «افسانه» نیما می‌نویسد و انتشارات علمی آن را همراه منظومه در سال ۱۳۲۹ منتشر می‌کند.

در کنار پرداختن به شعر و پیشرفت لحظه به لحظه در آن‌، شاملو همچنان از عشق دومش داستان‌نویسی (و ترجمه داستان) هم غافل نیست و گهگاه نه‌، هر لحظه که برای مجلات تحت سرپرستی و سردبیری‌اش مطلب کم می‌آورد‌، در دقیقه نود چیزهایی می‌نوشت و جاهای خالی را پر می‌کرد. در این مورد به نویسندگان وشاعران دیگر احتیاجی نداشت و منت کسی را نمی‌کشید، حتی اگر مطالب صفحه شوخی و جدول هم به موقع نمی‌رسید، خودش بلافصله دست به قلم می‌شد.

در مورد داستان‌های خارجی یا دنباله‌دار نیز همین‌طور چریکی عمل می‌کرد. بر این اساس باید گفت شاملو داستان‌شناس بود اما داستان‌نویس نبود. منظور این نیست که استعداد داستان‌نویسی نداشت‌؛ او چنین استعدادی را (خیلی هم عجیب) داشت اما جدی‌اش نمی‌گرفت و ساحتش را به روزمرگی و نوشتن درباره همه چیز می‌آلود. خودش هم به این مساله معترف بود و از جمله در یکی ازشعرهایش فعالیت‌های متفرقه خود را «کارنامه بردگی» نامید و آن‌ها را «یک‌جور نان خوردن ناگزیر از راه قلم و در حقیقت به نحوی قلم به مزدی» می‌دانست.

منظور از این که داستان‌نویس نبود، بیشتر معطوف به فعل قضیه و عمل متمرکز داستان‌نویسی است که اگر چنین بود، تمام کارهای متفرقه دیگر(حتی شعر) را رها می‌کرد و کل استعدادش را به داستان‌نویسی اختصاص داد‌؛ مثل هوشنگ گلشیری و بهرام صادقی که هر دو اولین‌بار‌، با شعر به ضیافت ادبی آمدند اما در یک اقدام کاملا حرفه‌ای و واقع بینانه‌، آن‌را کنار گذاشتند و تمام عمر و زندگی‌شان را وقف داستان‌نویسی کردند.

شاملو در جهت عکس این قضیه هیچ‌گاه چنین نکرد و برای همین است که می‌گویم داستان نویس نبود‌، چون آنقدر باهوش و جامع‌الاطراف بود که هرگز نمی‌توانست در یک جا بند شود و طبیعتا در واکنش‌های ادبی خود نیز داستان‌نویسی که هیچ‌، حتی در شعر هم متمرکز و «چارچوب‌دار» نبود و ده‌ها کار را با هم انجام می‌داد و اغلب هم با هیاهو و حواشی!

جالب است که در همه این کارهای متفرق و متفاوت‌، در ظاهر‌، کاملا موفق بود و نه تنها حسادت اطرافیانش را برمی‌انگیخت، که برای خود دشمن هم می‌تراشید‌؛ گو این‌که در شعر‌، پیشتازی و ممتاز بودنش برهیچ‌کس پوشیده نبوده و نیست. اوحتی در کار مطبوعاتی هم واقعا درجه یک و تاثیرگذار بود. در کار ترجمه همین‌طور. در سخنرانی و مقاله‌نویسی همین‌طور. در تحقیق و پژوهش که دیگر اظهر من الشمس است. در گویندگی و شعر خوانی و رهبری ادبی و جنجال و نقد و ده‌ها کار هنری و خلاقانه دیگر واقعا سرآمد دوران خود بود و باید او را با توجه به کارنامه‌اش یک نابغه تمام‌عیار دانست. اما در کار داستان‌نویسی اگرچه گزیده‌کار و خوش‌قلم بود‌، نوشته‌هایش طبیعتا جدی از کار در نیامدند و هیچ‌کس نتوانست در آنها یکدستی و انسجامی پیگیری کند و به نتیجه خاص و امیدوار کننده‌یی برسد. زیرا شاعر درجه یک‌، اساسا فرصتی برای تامل و تفکر در این زمینه نداشت و داستان‌نویسی برایش به‌اصطلاح «حیثیتی» نبود. بنابراین هیچ بعید نیست بعضی از داستان‌های او بدون نام نویسنده یا با اسامی مستعار غیر ثابتی به چاپ رسیده باشند و او حتی فرصت نداشت فکر کند داستانی را که دارد برای پرکردن صفحات خالی مانده می‌نویسد، الهام گرفته از داستان دیگران است یا حتی در برخی مواقع‌، طابق النعل‌ بالنعل با داستانی است از یک نویسنده خارجی (بخصوص همینگوی و کالدول)، تا حدی که «م.آزاد» با امضای «محمود تهرانی» در گزارشی درباره داستان‌های آن دوره‌، داستان «مست‌ها»ی شاملو را به کنایه‌، نوشته‌ای از «همینگوی – شاملو- کالدول» نامیده است.

گذشته از این نوع داستان‌ها‌، شاملو قبل از آن که کتاب «آهنگ‌های فراموش شده» را منتشر کند، چیزهایی به نثر می‌نوشت که اوج آن به قلم «کارو» برادر ویگن مشهور شد. اینها آثاری هستند که وقتی چلانده شوند، جز یک آه و ناله ادبی و تاثیرات ناامید کننده فیلسوف‌مآبانه چیز دیگری به دست نمی‌دهند.

از کل نثرهای این‌چنینی شاملو در مجلات مختلف و بررسی آن تعدادی که خود او برای کتاب «آهنگ‌های فراموش شده»اش انتخاب کرد‌، من توانسته‌ام سه مطلب استخراج کنم که برخی از عناصر داستان‌نویسی در آنها لحاظ شده و بنابراین می‌توانند به عنوان «داستان» پذیرفته شوند و در کارنامه داستانی شاملو قرار گیرند. بقیه آن‌ها قالب‌هایی مثل نثر ادبی‌، حکایت‌، روایت و خاطره دارند و از بحث‌ ما خارج می شوند. بنابراین تا اینجا شاملو در اولین کتابش (آهنگ‌های فراموش شده)،‌ سه داستان دارد به نام‌های «باد»، «کابوس» و «مردی که مرد» که به‌طور نسبی قابل قبول ولایق بررسی هستند.

در بین سال‌های ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۶ شاملو در مجلات مختلفی که سردبیرشان بود، داستان‌ها،‌ داستان‌واره‌ها و مطالبی شبیه همان نثرهای ادبی،‌ به‌اضافه نمایشنامه و فیلمنامه چاپ کرد که خودش هم اغلب آن‌ها را قبول نداشت و در کتابی جمع‌شان نیاورد. از بین همه آن‌ها چندتایی را می‌توان به‌عنوان داستان پذیرفت و به بررسی‌شان نشست. از جمله: عنکبوت،‌ لعنت‌زده، مردی که چرخ چاپ را می‌گرداند،‌ و آهنگی در سکوت (که همگی با نام مستعار «شلیم» در مجله سخن نو چاپ شدند.) همچنین «تنگه»، «مست‌ها» و «سایه‌ای در قصر شب» (که در بامشاد چاپ شدند.) و «زیر خیمه گر گرفته شب» (که اولین‌بار همراه با داستان «زن پشت در مفرغی» در یک کتاب کوچک چاپ شد) و «قضیه گند و بوی اجتماعی» (که در مجله نگین به چاپ رسید).

به این داستان‌ها (که تا اینجا تعدادشان به ۱۲ رسید) باید اضافه کنیم ۷ داستان جای گرفته در مجموعه «درها... و دیوار بزرگ چین» را که ازجمله داستان‌های مورد قبول خود شاملو بوده‌اند و نام‌هایشان به ترتیب عبارتند از «زن پشت در مفرغی‌، مردها و بوریا‌، گمشده قرون‌، ریشه‌های حقیقی در چند افسانه‌، درها و دیوار بزرگ چین‌، بازگشته‌، و ۳ ساعت و ۲۲ دقیقه به صبح». به این ترتیب با در دست داشتن ۱۹ داستان از احمد شاملو به بررسی تک تک آن‌ها می‌توان نشست و آن هرج و مرج پیش‌گفته را به عیان دید. اضافه کنم که شاید برای عده‌یی از علاقه‌مندان شاملو آثار دیگری به عنوان «داستان» مطرح شده باشد، اما در بررسی‌های دقیق متوجه خواهند شد که هیچ کدام آنها در این چارچوب نمی‌گند و اغلب به اشتباه (یا سهوا) به‌عنوان داستان‌هایی از شاملو مطرح شده‌اند. نمونه بدهم: در همین مجموعه‌ی «درها...» دو شرح حال داستان‌گونه وجود دارد به نام‌های «نخستین تجربه‌های زیستن با مرگ» و «آن سال‌ها»،‌ که عده‌یی آن‌ها را به عنوان داستان نام برده‌اند، درحالی‌که به گفته خود شاملو (در مصاحبه با ناصر حریری) این‌ها نوشته‌هایی شرح حال گونه‌اند.

همچنین در یکی از آثارشناسی‌های شاملو‌، نوشته‌یی به نام «تنها» در بخش داستان‌های شاملو معرفی شده، درحالی‌که این متن‌، ترجمه‌ای است از الف با مداد از یک شعر خارجی که در شماره ۱۷ مجله بامشاد سال ۱۳۳۵ چاپ شده است.

یا یک مطلب از او به نام «جنازه مقروض» در شماره هشتم مجله «بنیاد» آبان سال ۵۶ (به سردبیری علیرضا میبدی) چاپ شده که بالای آن نوشته‌اند داستان منتشر نشده‌ای از شاملو، درحالی‌که آن مطلب چاپ شده در واقع بخشی از فیلمنامه «میراث» است که از اساس قرار بود یک رمان بشود و به گفته خود شاملو‌، میبدی اصلش را از او گرفت تا بخش‌هایی از آن را در مصاحبه‌ای لحاظ کند‌ اما آن را بر نگرداند و قطعه‌ای از آن‌را به‌عنوان قصه‌ی منتشرنشده‌ای از شاملو به خورد خوانندگان مجله داد که این کار‌، موجب حسرت و عصبانیت عمیق شاعر شد. یا بخش‌های دیگری از شرح حال «نخستین تجربه‌های زیستن با مرگ»،چندین بار با نام‌های دیگری از جمله «چنین زاده شدم در بیشه‌ی جانوران و سنگ» و «مرگ به من اشاره کرد» در کیهان سال ۵۱ چاپ شدند که در برخی جاها به‌عنوان داستان‌هایی مستقل معرفی شده‌اند.

حتی قطعات دیگری از همان فیلمنامه «میراث» هم با نام‌هایی چون «آب‌ها که از آسیاب افتاد برمی‌گردم» (کیهان سال ۵۲) و «اینک رستاخیز» (کیهان سال ۵۲) چاپ شده است.

یا در مقدمه کتاب «آهنگ‌های فراموش شده» از داستان‌هایی به‌عنوان شاهکار شاملو نام برده شده و ناشر اظهار امیدواری کرده که بتواند روزی آن‌ها را هم به چاپ برساند. نام آن داستان‌ها «پرده‌ها و رنگ‌ها»، «ماسه‌های مرطوب» و «نغمه جویباری‌ها و جنگل‌ها» است که هرگز دیده نشدند و هیچ‌کس از سرنوشت‌شان اطلاعی ندارد.

یا یک نوشته بلند به نام «روزنامه سفر میمنت اثر ایالات متفرقه‌ای امریغ» که در واقع سفرنامه طنز آمیزی است به قلم «بنده درگاه – قدیر السلطنه- ملقب به دیلماج باشی میرزابنویس انورحضرت حسب‌الامر...» و شاملو در آن استعداد شگرف خود در بازسازی و بازنمایی نثر دوران قاجار را به نمایش گذاشته‌ اما به هیچ وجه آن‌را جزو داستان‌های او نمی‌توان به‌شمار آورد.

چند اثر دیگر از شاملو یا گم شده یا به دست ساواک افتاده که «مرگ زنجیره»، «سه مرد از بندر بی‌آفتاب» و قصه بلندی به سبک «امیر ارسلان و ملک بهمن» از جمله آن‌ها هستند.

یک داستان دیگر از شاملو در بعضی جاها مطرح است به نام «مردها و خیزران‌ها» که باید بگویم این داستان درواقع همان داستان «مردها و بوریا» است که در کتاب «درها...» چاپ شده و به احتمال زیاد خود نویسنده نام آن را تغییر داده است. لازم به گفتن نیست که نمایشنامه‌ها و فیلمنامه‌های او در موضوع بررسی ما قرار نمی‌گیرند،‌ حتی اگر در جاهایی تعدادی از آن‌ها به عنوان «داستان» تلقی شده باشند.

شاملو داستان‌هایی هم برای کودکان نوشته که بیشترشان اقتباسی‌اند و آنها نیز از بحث‌ ما خارج هستند. اما همین جا اضافه کنم که داستان‌های کودکانه‌ی او طبیعتا با آثار بزرگسالش به‌کلی متفاوت و متضاد است. زیرا شاملو در اغلب داستان‌های بزرگسالش، نگرش منفی و سیاه به زندگی دارد اما این روش را به داستان‌های کودکانش نمی‌توانست تعمیم دهد که اگر می‌داد، منتشر نمی‌شدند و با آن تیراژهای وسیع در دسترس کودکان قرار نمی‌گرفتند. مهدی اخوان لنگرودی در کتاب «یک هفته با شاملو» می‌نویسد: «صحبت به قصه‌نویسی برای کودکان کشیده شد. (به شاملو) گفتم: نشر ابتکار قصه‌ای از مرا به چاپ رسانده که چون در آن خواهر کوچولوی قهرمان داستان به‌وسیله‌ی خواهر بزرگ‌تر و با نقشه‌ی او کشته می‌شود‌، قصه همان طور روی دستش مانده‌. (شاملو) با تعجب گفت: قصه‌ی جنایی برای بچه‌ها؟ آن هم جنایتی که به دست خواهر بزرگ‌تر انجام گرفته!؟ فکر نکردی همین شیرین کوچولو (احتمالا فرزند اخوان) این قصه را بشنود، دچار چه کابوسی می‌شود؟ هیچ نویسنده‌ای در هیچ لحظه‌ای حق ندارد مسوولیتش را فراموش کند. قصه‌های کودکانه‌ی فولکلوریک خودمان را بخوان ببین اگر قصه در جایی به یک چنین بن‌بستی برخورده، با چه ظرافتی قضیه حل شده‌، با چنان شادی و سرخوشی به آخر می‌رسد که کم‌ترین اثر روانی بدی باقی نمی‌گذارد...»

با این تفاصیل‌، ما ۱۹ داستان نیمه حرفه‌یی از احمد شاملو در اختیار داریم (البته در اختیار همه نیست و سخت‌یاب و کمیاب‌اند) که قابل یافتن و دیدن و خواندن هستند. حالا وقت آن رسیده که برویم سراغ بخش دوم و نقد و بررسی تک تک این داستان‌ها که از نظر ساختاری به انواع و اقسام روش‌ها،‌ سبک‌ها و ژانرها نوشته شده‌اند و از نظر محتوایی نیز هر کدام ساز جداگانه‌یی می‌زنند‌؛ از بدبینانه و بوف کوری بگیر تا خوش‌بینانه و خوش‌مشربانه‌ی همینگوی‌وار‌، و گروتسکی و تاریخی و طنز،‌. نیز پاورقی‌گونه و سطحی و سانتی‌مانتال تا عمیق و اندیشمندانه و انتقادی...

نظر شما